- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب قدر
خارج از درک عُـقولاند خدا با حیدر میرسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حقّ در وجنات علوی جلوه نمود بـهـتـریـن آیـنـۀ عـالـی اعـلـیٰ، حـیدر انـبیا را به خـداوند رسانده است علی ذکر توحـیـدی موسی و مسیحا؛ حیدر مرتـضی مـطمـئِـنـاً بوده سـراپـا احمد مصـطـفی مـطـمـئـِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن، عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا حیدر خانۀ اهـل تـشیُّع، نجف اشرف اوست کـاش بـاشـیم شـبـی مـنـزلِ بابا حـیدر عبد خاطی به کجا جز در مـولا برود آخـریـن مـلجـاء درمـانـدگی ما، حیدر هر زمان در زدهام، در به رویم باز شده بـخـدا رد نـنـمـوده است گـدا را حیدر زیر قـرآنِ عـلی رنگ خدا میگـیـریم سـایـبـان سـر ما در شـب احـیا، حیدر بَه، چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم بـرگـۀ بـنـدگیام را کُـنـد امـضا حیدر بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ این قسم رمز نجات است، به مولا حیدر تا خـداونـد گـنـاهـان تـو را پـاک کـند صد و ده بار شبِ قـدر بگـو: یا حیدر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
خون ابوتراب که بر صـورتش چکـید فـریاد جـبـرئـیل به گـوش زمین رسید گوشی نـمانـد در همۀ شهـر؛ آن سحـر جُز اینکه صوت ”قَد قُتِلَ المُرتَضی” شنید وقتی پـسـر عـموی عزیزش شهید شد در آسـمـان رسـول خُـدا پـیـرهن دریـد خون گریه کرد چشم فلک در غم علی از آن به بعد بود فَـلَق سُـرخ شُد شَـدید درهای آسـمان به روی او گُـشوده بود وقت طلوعِ فجر که مُرغ از قفس پرید! افتاده بود در دل محـراب غـرق خون از فرط درد پـاشنه بر خـاک میکـشید زهـرا همین که دید چه کردند با عـلی سیلی به روی خویش زد؛ آه از جگر کشید زینب هـمـین که دید چه کردند با پـدر پیش از رسیدن به خـرابه قـدش خـمید بعد از عـلی؛ حـسـین پـناه عـقـیـله بود تا ساعتی که شمر سر از پیکرش بُرید حیدر برای فاطمه و کـوچه گریه کرد چون دخترش به جانب گودال میدوید
: امتیاز
|
ذکر مصائب شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
پدر را در گـلیمی از کنار منـبر آوردند پسر را در حصیری غرقِ خون و بیسر آوردند علی را کوفیان کشتند در محراب و بعد از آن برای کشتن فرزند او، صد لشگر آوردند اگر خورشید را شق القمر کردند در کوفه همان شق القمر را کربلا بر اکبر آوردند تمام دشت از خونِ ابوالفضل علی پُر شد ز بس بارانِ تیرِ کینه برآن پیکر آوردند ز فولادی که شد شمشیر و بر فرق علی آمد به دست حرمله تیری برای اصغر آوردند چقدر این کوفیان پستند کز بعد حسینِ او ز گوش کودکانش گوشوارهها در آوردند رقیه بود و پا پُر آبله، رخسار و تن نیلی چه روزی با اسیری بر سر این دختر آوردند وفایی؛ چون که خطبه خوانی زینب به گوش آمد همه در کوفه میگفتند گویا حیدر آوردند
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
ای دستگـیر، بیعـتِ ما را قبول کن این بار هم زعـامـتِ ما را قـبول کن ای مهـربـان به چـشمِ طـمع آمدیم ما گـفتی بـیا، جـسارت ما را قـبول کن تا کـاروان قـربِ به تو راهمـان زیاد جا مانـدهایم، سرعـت ما را قبول کن دل را به مفـت هـم نخریـدند مردمان ما یخ فـروش، قـیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما، خوش به حالشان بیارزشـیم، حـسرت ما را قبول کن شبزنـدهدارِ هر شبِ قـدریم با عـلی ربّ عـلـی، عـبـادت ما را قـبول کن ما را به دوستیِ عـلی خلق دیـده ست محـشر بـیـا رفـاقـت ما را قـبول کن دائم بـیـار نـام عـلـی را به روی لب امضای این زیـارت ما را قـبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را، بضاعت ما را قبول کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
آرام در خـون خفتی و لب بـاز كردی فُـزتُ و رَبِّ الكـعـبـه را آغـاز كردی تو بـا نـسـيـم آه خود، در آن شب قـدر يك در به روی عرش اعلا باز كردی خون دلی كه خورده بودی از سرت ريخت بر روی محرابی كز آن پرواز كردی گـنـجــيـنـۀ راز الــهـی بــودی و بــاز مـحــراب را آئـيــنـه دار راز كــردی گـاهی برای قـاتـلـت كـردی سـفـارش گاهی يتـيمان را ز رأفـت، نـاز كردی وقتی كه بر عبـاس گفتی از حـسـيـنت از كـربــلا يـك راز را ابــراز كـردی دنبال تو عـدل و امـان بار سفـر بست آن شب كـزين دنـيـا سفـر آغاز كردی رفـتـی ولی بـانگ رسـای مـعـدلت را سـرتـاسـر دنيـا طـنـيــن انـداز كـردی بـار دگـر بـا الـتـفـاتی چــون هـميـشـه طبع «وفایی» را سخـن پرداز كـردی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
شـب يـلـدای فـراق تـو دگــر آخــر شـد سوختم از غـم هجـر تو وليكن سر شـد فـاطـمه يـاس بخـون خـفـتـۀ نيـلـوفـريـم شـو مهـيـا كـه مهـيای سفـر حـيـدر شـد وز شب هجـرت تو تا دم مـرگـم كـارم خـواندن سوره محـبوب دلم كـوثـر شـد دم بـه دم مـنـتـظـر لحـظـه ديــدار شـدم دردها عقده شد و در دل من مضمر شد آيت غـربت و مظلومی من اين بس باد كـه تـسـلای دل غــم زده ام دخــتـر شـد در فراق و غم مظلومی تو فـاطمه جان چاه محرم به دل و ديده به خون ساغر شد كودكانت چو عـلی يكسره دلـتنگ توأند كارشان خـوردن خونابه ز چشم تر شد حال هـنگـام وصال تـو رسـيده ست مرا قاتـلم خيز كه پُر، صبر عـلی ديگر شد قـاتـلم خـيز كه ايـوب دلـم بی تاب است قـتـلگـاهم نه اينجـاست كه آن معـبر شد فاطـمه ديدن روی تو وضو می خواهـد زين سبب چهرهام از خون سرم احمر شد من چو تو با دو مدال آمدهام سوی جنان يك نشان بر دل غمديده و يك بر سر شد من ندانم که چه آمد سـرِ حـيدر( سائل) ليـك دانـم كه گـل خاطـر او پـرپـر شـد
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و مصیبت امیرالمؤمنین علیهالسلام
باز هم عاشق و دلخـواهِ علی آمدهام نور میخواهم و در ماهِ علی آمدهام کوهی از معصیت آوردهام از راهِ نیاز تا مـقـرّب شـوم از راهِ عـلـی آمدهام تا اجابت بـشـود تـوبهٔ نیـمه شبِ من در مـنـاجـاتِ سـحـرگـاهِ علی آمدهام طـعـنـهٔ خـلـق زمـیـنـم زده و دنـبـالِ لـطـفِ بـی مـنّـتِ أللهِ عــلـی آمــدهام گـرهِ کـور بر این بندگیام افتادهست بـاز مـحـتـاج بـه مـفـتاحِ علی آمدهام قـفـلِ دیریـنه به بازارِ کسادم خورده با غـمی کهـنه به درگاهِ عـلی آمدهام تا که قدرِ منِ غفلت زده را بـشناسم شبِ قـدر آمـده؛ هـمـراهِ علی آمدهام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالیست بـه امـیـدِ نَـمـی از چـاهِ عـلـی آمدهام چاه؛ آن سنگِ صبوری که ترک خورد از آه اشک میریزم و بـا آهِ عـلـی آمدهام بِه عـلـیٍ بِه عـلـیٍ بِـه عـلـیٍ الـعـفـو آبـرو بـردم و بـا رویِ سـیـاه آمدهام سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجـدهٔ جانکـاهِ عـلی آمدهام!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای حــرمـت قـبــلــۀ مــراد قــبــایـل! وی که بوَد قـبله هم به سوی تو مایل عـالـمـی از جـلـوهات ز پــای درآیــد گر فکـنی پـرده یک طرف ز شمـایل شـوق وصال تو بـال سـالک عـاشـق مـعـرفـت تـو کــمـال عـارف واصـل مست و خراب می تو عارف و عامی عـاشـق و دیـوانـۀ تو عـاقـل و جاهل سر به خـط تـیـغ تـو گـذاشـتـن آسـان پـای کـشـیـدن ز آسـتـان تـو مـشـکـل مُـردنِ بـا تـوسـت زنـدگـانـیِ بر حـق زنـدگـیِ بیتـو مُـردن است به بـاطـل طاعتِ بـیمـهـر تو بَـتَـر ز مـعـاصی خـصم تو را نیست بهـرهای ز نـوافل راه نـبـردهسـت بـر حـقـیـقت تـوحـیـد هر که نبـاشد به حق، به حقّ تو قائل اوفـتــد از آسـمــان بـه خـاک مـذلّـت هر که شود ذرّهای ز مهـر تو غـافـل ای که گـواهی دهد به فضل تو قـرآن مـهـر تـو شـد مـحـور تـمام فـضـائـل جـان به تـمنّـای تو بـرون رود از تن مهر تو هـرگـز برون نمیرود از دل پیـر طـریـقت تویی قـسم به حـقـیقت! بیتو کـسی ره نـبـرده است به منـزل مـوج ولای تو گر که دسـت نـگـیـرد غرق گنه کی رسد ز توبه به ساحل؟ عــدل الـهــی و روح نــامــتــنــاهــی بــاطـن مــوّاج و ظــاهــر مـتــعــادل سرّ مگـو، راز سـر به مُـهـر خـداوند فیض نخست، از نخـست اسـوۀ کامل جز تو که سر میدهد ندای «سَلُونی»؟ جـز تو که آگـه بـوَد ز جـمله مسائل؟ کـس نـکـنـد جــرأت مـقــابـلـه بـا تـو چـون نـگـرد ذوالـفـقـار را به مـقـابل پـای تـو پـویـد طـریق خـانۀ مـسکـین دست کـریـم تو میرود سـوی سـائـل بس که کشیدی به دوش، بار ضعیفان شـانـۀ تـو زخـم شـد ز بـنـد حـمــایـل دیـدۀ تــاریـخ چـون تـو بــاز نـیــابــد چرخ زند چـرخ بیتو عاطل و باطل عـمر تو یک عـمره بـود اوّل و آخـر کعـبه و مسجد تو را دو شاهـد عـادل آه! که بـا این هـمه فـضـیـلت و پـاکی سبّ تو میکـرد خصم دون به محافل نان جـوین تـو تـر به خـون دلـت بود شـهـد به کـام تـو، بـود زهـر هـلاهـل خار به چشم تو، استخوان به گـلویت خـون به دلت از جـفـای مردم جاهـل فـرق عـدالـت به تـیـغ ظـلـم دو تا شد پـایـۀ دین شد در این مـیان، مـتـزلزل کیستی؟ ای مهربانْپدر! که به فرزند تــا دم آخــر کـنـی ســفــارش قــاتــل
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده چـاهِ کـوفه عـطشِ چـشـمۀ زمـزم کرده ذوالفقاریست که سر خم نکند پیشِ کسی پشتِ ابروی تو را خونِ جگر خم کرده شانهای محرمِ غم نیست که این ابرِ حزین رو به چاه آورد و پشت به عـالم کرده: «آه! ای چـاه، به این قـومِ ستم کار بگـو که علی خوبیِ در حقّ شما کم کرده؟ » صبر کن صبر، علی! کربوبلا نزدیک است مزدِ احـسانِ تو را کـوفـه فـراهـم کـرده مصحف اینبار به شمشیر ورق خورد و علی خـتـم قـرآن خـودش نـذر مـحـرم کـرده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دلی برای سپـردن به آن دیـار نداشت برای لحـظۀ رفـتن دلش قـرار نداشت امیر هیچ بهجز زخـم بیشمار نخورد امیر هیچ بهجـز درد بیشـمار نداشت شبـانههای عـلی مثل روز روشن بود اگر که پنـجـرهها پـردۀ غـبـار نداشت نه در خیال خلافت که پیش چشمش این به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت و کـیـنهها همه یک تـیغ شد فرود آمد که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای عـبای وصلهدارت فـوق دستاویزها دستهایت روح بخش دشتها، جالیزها عاشقانت را چه کاری با شراب سلسبیل تشنۀ جام توأند این "ازعـطش لبریزها" چیست کار ما؟ غباری زیر نعلینت شدن چیست کار تو؟ بهـا بخـشـیدن ناچـیزها دردمند عشقم و اوج نمک نشناسی است پیش نام دوست، نام آوردن از تجویزها تا که از اوج مقامت پرده برداری شود بـارها بـاید بـپـا خـیـزنـد رسـتـاخـیـزها گرچه میدانم که خلقت نیست کار تو ولی کاش میشد تا بگویم فارغ از پرهیزها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای بیکران که هرچه جهان مبتلای توست هستی نَفَس نَفَس نَفَسَش در هوای توست جـاروکـش حـریـم تو شـهـپـرِّ قـدسـیـان جـبریل، خـادمِ درِ مهـمانسـرای توست در عرش و فرش و هرچه جهانهای مختلف هر کس که هست، بوسهدهِ خاک پای توست خورشید ذرّهایست که همواره روز و شب پـرّان در آسـتـانـهٔ ایـوان طـلای تـوست صبح از کرانههای سکوت تو جاری است شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست جان ریزهخوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست دل خـوشهچـینِ ملـتـمـسِ ربّـنای توست تبـعـیـدیـانِ گـمـشـده در تـیـهِ ظـلـمـتـیـم چـشمان ما هنوز به دست دعای توست دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟ در قبر و در قـیامت اگر آشـنای توست پیـوندِ غـیر، سـستتر از تار عنکـبوت رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست ردّ و قـبــولِ عـامـه نـیـرزد بـه ارزنـی هر آیـنه رضای خدا در رضای توست
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟ که وقـت دیـدن او مـاه بـود مـدهـوشش نـیـافـتـنـد یـتـیـمـان هـنـوز هـم، وطـنی یـتـیـمخـانـهتـر از سـرزمـیـن آغـوشـش هزار نـکـتۀ بـاریکتـر ز مـو پیـداست میان هر نخی از وصلـههای تنپوشـش امیـر زهـد و قـنـاعت به گوش این دنیا چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش زمانه میبرد او را ز خاطـرش؟ آری! زمـانـهای که خـدا میشود فـرامـوشـش
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دنـیا چو عـلـی؛ شاهِ نجـف، شاه ندارد زیـبـایـیِ او را بـه خــدا، مــاه نــدارد گفتم به قلم شمّهای از فـضلِ عـلی گو گـفـتا: سوی او عـقـلِ بـشـر راه ندارد ای شعر! بدان وصفِ علی کارِ کمی نیست او غـیـرِ خـدا، شـاعـر و مــداح ندارد هرکس که شود، مستِ تمـنای نگاهش دیگر خـبر از شـام و سحـرگـاه ندارد گفتند: دراز است سرِ رشتۀ این عشق پس رشـتـۀ حُـبّـش، سـرِ کـوتـاه ندارد در سینۀ این مرد، چه داغیست، خدایا! همنـالـه و هـمراز، به جز چـاه، ندارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تـمـام دلـخـوشـی زنـدگی مـن ایـن اسـت که وقت مرگ میآئی و مرگ شیرین است مگر نگفتی عـلی جان؛ فَـمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفـایت به عهـد دیـرین است به رغم کوه گـناهی که میکشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است شـهــادتـیـن مـرا فــاطــمــه تـقـبُّـل کـرد بیا همه کس و کـارم! زمان تـلقـین است ســلام وادی مـن؛ وادی الـسـلام عــلـی! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است رسیده جان به لـبم یا لـبم رسـیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است کـفـن کـنـیـد مـرا رو بـه قـبـلـۀ حـرمـش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است فراق و وصل مرا میکـشند یک میـزان سرم به دامن حیدر، به روی بالین است سـرم مـقـابـل ایــوان طـلای شـاه نـجـف سرم مـقـابل زهـرا هـمیـشه پـائـین است علی که ابروی او قابِ قـوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است بخـواه روزی از این پـادشاه، بنـده خـدا! گدای خانه او هر که هست تضمین است ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
أشهدُ أنّ عـلی؛ گـفـتم که حـیرانت شوم تا که بعد از شیعه بودن از محبّانت شوم با قـرائتهای خـالی نه! که باید با عمل تـا قـیـامـت حـافـظ آیــاتِ قـرانـت شـوم
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
یکّه بود و بیحریف، این شد که لشگر باب شد لشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شد تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد هیبتش را چون موذن داخل محراب دید ابــتــدای هـر اذان الله اکـبــر بـاب شـد شیعیان توحـیدشان را در ولایت یافـتند در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علیست ختم قـرآن بین ما از جزء آخر باب شد گـفـت پـیـغـمـبـر اَنَـا عـلـمٌ عـلـیٌ بابـهـا در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد! هرچه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟ آخرش حـیدر امیـرالمـؤمنین ارباب شد
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
از پیـمـبر یا خـدا دربـارۀ حـیدر بپرس یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس گل بهخوبی میشناسد باغبان خویش را وصف ساقی نجف را از خود کوثر بپرس معنی مرد خـدا را نیـمهشب از نخـلها معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس هـیچ دیـواری نـمیشد مـانـع راه عـلـی از شکاف کعبه و دروازۀ خـیبر بپرس در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس گاه برتر میشود یک نوکر از صد پادشاه این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس بین شعله با علی یا در گلستان بیعلی؟ شوق آتش را از ابراهیم پیغـمبر بپرس جمع خواهد شد پیمبر با علی در یک بدن؟ ما نمیفهمیم این را از علیاکبر بپرس
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
هرآنکس حُبِّ حیدر را تمنا میکند هر دم دلش را جایگاه عشق مولا میکند هر دم کسی کز اشتیاقِ دل نظر بر دُرّ میاندازد ثواب روُیت روی علی را میکند هر دم نجف عاشقترینها را به سوی خویش میخواند نجفرفته، هوای کوی مولا میکند هر دم عـلیٌ حُـبّـهُ جُـنَّـه، قَـسـیمُ الـنّـار والجَّـنَـه ولایش جنّت و دوزخ مُجزّا میکند هر دم رسول الله، افلاک است تحت منظرش اما خدا را در جمال «او» تماشا میکند هر دم مگر میشد به یک شب در چهل منزل یکی باشد علی هست آنکه حل این معمّا میکند هر دم شگـفتی آفـرین باشد، ولی المؤمنین باشد خداوند تـعـالی را هـویـدا میکند هر دم به ایوانش اگر رفتی، مباشی کمتر از خورشید که خورشید ارتزاق نور از اینجا میکند هر دم تمام آفـریـنـش چـشم بر دست علی دارد ولی مولا نظر بر دستِ زهرا میکند هر دم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نـمیرسد به کـفِ پـایت آسـمـان حـتی اگر که قـد بـکـشد روی نـردبان حتی نمیشود نفسی از تو را به شعر کشید اگـر خـدا بـدهـد عـمـرِ جـاودان حـتی بهـشـتِ خـاکی دنـیایِ سـایـهسارت را نـمیدهـیـم به جَـنّـات آن جـهـان حتی کجاست خانۀ عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشـناسِ زمـینی؛ نمیشـنـاسـیـمـت اگـر که بـاز کـند آسـمـان دهـان حـتی فقط تویی که شـبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیـده در آئـیـنهات؛ در آن حتی عـدالـتی که تو دادی به تـارک تـاریخ نـدیـده کس بـدلش را به داسـتان حتی شکسته است نمکدان به سفرۀ زخمت به دستِ هر که گرفتهست از تو نان حتی مـنـاره چـاهِ عــذابِ مــؤذنـش بـشــود اگر بدون تو گـفـتهست یک اذان حتی جـماعـتی که مسلـمانِ دینِ غیر تـوأند جـهـنم است سـزای ثـوابشـان حـتـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود منظومههایی مملو از خرما و نان بود سهم کبوترهاست خوشه خوشه پروین عـمری زمینِ زیرِ کـشـتت آسمان بود در کـوچـۀ بیانـتـهـای حُـسـن خـلـقـت بـاید به دنـبـال بـهـشـتـی جـاودان بـود در فکر مردم با چه حالی صبح کردی؟ «حی علی خیرالعـمل» وقت اذان بود از شمع بیتالمال پرسیدم به من گفت: سهم خودت از آن فقـط زخم زبان بود فصلالخطاب هر قضاوت بود حکمت فصلالخطاب غـزوهها شمشیرتان بود شمشیر تو روی سخن با دشمنان داشت لبخـنـدت امـا دسـتـگـیـر دوسـتـان بود لبخـنـد، اشک شـوق ایـتـام است، لـبخـند هر روز و شب بر سفرۀ تو میهمان بود لبخـند را خـانهنـشـین کـردند و با اخـم گـفـتـند با مـردم نـبـایـد مـهـربـان بـود هرچـند انـسـانـیـت از مـا رو گـرفـتـه اما به قـدر وسـع انـسـان میتـوان بود
: امتیاز
|